امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - جعفر دیناروند :
خاطره ها با اعتراف ها همخوانی می یابند.قلم در بیان بسیاری از خاطره ها روان و ظریف است اما همین که به اندیشمندی می رسد ناتوان تر از همیشه می شود.بسیاری از آن ها در درون شکسته و آدمی را تا حد سکوت پایین آورده اند.
رابطه ی میان خاطره و قلم در انتقال معنا، متجلی می شود اما این مهم با شکستن درون، به ناتوانی تبدیل می گردد.
قلم اگر سالم هم باشد توانایی بیان خاطره ها را با جوهر ندارد.اگر چنین شود آنگاه اعتراف معنا می یابد.بسیاری از دانشمندان و متفکران جامعه بهترین راه را نگه داری در حافظه بر می شمارند در حالی که کم تحملان با اعتراف، آن را به حافظه تاریخ منتقل می کنند.
خاطره های شکسته هرگز به معنای شکستگی اندیشه و تفکر نیست که اگر بود، قلم آن را منعکس می کرد.شکستن قلم از شکستن خاطره ها متاثر می شود و بدین سان، رکودی به اندازه ی سکون درونی، می یابد.باید این نکته که خاطره ها هم شکستنی هستند مورد توجه شهوددانان و نیز اهل علم باشد.
پس،خاطره ها می آیند و می روند اما قلم های شکسته قادر به انعکاس آمدن ها و رفتن ها نیستند.
زنده هایی که اندیشمند برای خود حفظ می کند و مردگانی که آن را از بین رفته می پندارند.درونش مملو از دانستنی ها و برونش انواعی از بی تفاوتی هاست.
تحمل شنیدن ها نیز حکایتی دارد اما قلم شکسته که کارش سکوت در این فضاست، خود را باخته ی زمانه می یابد و با خود، تنها نجوا می کند که شکستن ها را کی، پایان می توان یافت؟
بدین سان،عدالت و ظلم در خاطره ها نهفته اند و شناخت، با انعکاس قلم،میسر می گردد اما این شکستن هاست که نه عدالت را معرف است و نه ظلم را نمایان.
باید این را به گردن قلمی گذاشت که شکسته شده و شاید خود،شکسته گشته است.
خاطره ها از متفکران، جدایی نیست و اندیشمندان را با گذر زمان، زوال نخواهد بود.
خاطره ها تمام وجود زندگی متفکر در همه ی زمان هاست.نه تاریخ آن را از بین می برد و نه زوال جسم آن را به فراموشی می سپرد.خاطره ها را باید طلبکار قلم هایی دانست که ننوشتند و بدهکار قلم هایی تصور کرد که شکسته گشتند.
خاطره ها را گفتن، نوعی خودستانی و کشف کردن، نوعی هنر است.خاطره را باید یافت و بر آن تامل کرد.
قلم های شکسته در این میان، نظاره گر حقایقی هستند که ممکن است تلخ و ناصواب به نظر آیند اما می دانند و می دانیم که هر تلخی، ناصواب نیست.
خاطره ها همراه با انسانیت، تجلی درستی می یابند و با وجود متفکران و اندیشمندان ناب، استمراری بر حقایق می گردند.
باید پذیرفت که،خاطره ها، حقایق تاریخند گرچه با واقعیت ها درآمیخته و جدا سازی آن ها با انواع اندیشمندی ها امکان پذیر می گردد.
آن ها در این معنا، شکسته شده اند زیرا خالصی آن، در تمایز میان حقیقت و واقعیت است.خاطره های شکسته،همراه با درونی از هم گسیخته، مورد انتظار اهل جهل و نادانی است.
این مهم، برای بسیاری که از شکستگی آن ها سود ها برند، بسیار حیاتی خواهد بود.همان افرادی که بر شکسته ها خانه سازند و از دل های گریان، خنده های مستانه سر دهند.
آن ها باطلینی حق نما هستند که در ظاهر، فریبنده و در باطن، منحرف و کجرونده هستند.
خاطره های شکسته، مفهومی انسانی دارد و فقط، افرادی معین، ادراکی والا از آن، نصیبشان می شود.
این افراد گرچه قلیلند اما می توان یافت و قلم را وسیله ای سالم برای نوشتن،تصور نمود.کوشش در این مسیر، چاره ساز است و ناامیدی،گودالی مانع در رسیدن است.
قلم که شکسته شود،نای نوشتن ندارد.عامل قلم هم در این راه،طاقت شنیدن خاطره ها را از دست می دهد چرا؟که تصور بر ناکارآمدی گذشته هاست.
در این حالت است که منافع روز،شکستن قلم را می پذیرد و زیان های خیالی،تبری برای کاربرد می گردند.
الفاظ نیز مداخله می گردند که این چرت و پرت ها،ابهت قلم را از بین می برند و ترس از عدم پذیرش،چاشنی شکستن ها می گردد.
قلم شکسته با خاطره های شکسته متوازن می گردند و هر دو،مغلوب تصوراتی می شوند که در اساس،بر تضاد خردورزی،استوارند.
بی فکری در کنار،منفعت طلبی،حریفی برای بیان خاطره ها می شود و اگر روزنه ای برای بیان بیابد،به قلم حمله می کند.
بدین شکل است که ابتدا، قلم شکسته می شود تا خاطره ها،بیان نشوند.این ها نیز شکسته دومی محسوب می شوند که بر اولی،استوارند.
قلم شکسته در کنار خاطره های فشل،حاصل بد اندیشی هایی می گردد که طی زمان،روی داده و همچنان می شوند.
خاطره ها،شکسته اند.قلم،توان انعکاس ندارد.متفکرین،گوشه نشبن شده اند و کنج خانه،پناهگاهی برای جلوگیری از شکستن اندیشه ها شده است.این،بدترین چاره راه است.